اندیشه فریدریش شیلر بر بستر تفکرات کلاس یک در دورانی تبلور می یابد که عنصر زیبایی به مثابه نیروی محرکه ای در مسیر تحقق آرمانشهر انسان متعالی تلقی می شود. جستار حاضر به سیر تحول مفهوم زیبایی در نوشته های زیبایی شناختی شیلر می پردازد و نشان می دهد که چگونه زیبایی های طبیعی و حسیات در فرآیندی تدریجی اعتبار خود را از دست می دهند و دو مولفه «خرد» و «آرمان» گستره تفکر زیبایی شناسانه را فتح می کنند. شیلر در متون متاخر خود به وضوح از نگاه کانت مآبانه به مباحث زیبایی شناسانه فاصله می گیرد و به تاویل هگلی هنر نزدیک می شود که آفرینش هنری انسان را برتر از پرداخته های طبیعت می پندارد.